سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جویای دانش را خداوند دوست می دارد و فرشتگان و پیامبران نیز دوستمی دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
ستاره دریایی
ناامیدی ،اولین قدم به سوی قبراست.
بزرگترین گناه،ناامیدیست.


  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 5:0 عصر

    مناجات                

    عـلی ای هـمای رحـمت تـو چـه آیـتی، خـدا را          کـه به مـا سـوا فـکـندی هـمـه سـایـهً هـما را

    دل اگـر خـداشـنـاسی هـمـه در رخ عـلی بـیـن       بـه عـلـی شـنـاخـتـم مـن به خـدا قـسم خـدا را

    بـه خـدا کـه در دو عـالـم اثـر از فـنـا نـمــانـد           چـو عـلی گـرفـتـه بـاشـد سـرچـشـمـهً بـقـا را

    مگـرای صحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ                 بـه شـرار قـهـر سـوزد هـمـه جان ما سـوا را

    بـرو ای گـدای مـسـکـیـن در خـانه عـلی زن           کـه نـگـیـن پـادشـاهـی دهــد از کــرم گـدا را

    بجـز از علی که گوید به پـسر که قـاتـل من              چو اسیـر توسـت اکنون به اسـیـر کـن مـدارا

    بـه جـز از عـلی که آرد پسری ابوالعـجایب                کـه عـلـم کـنـد بـه عـالــم شـهــدای کــربـلا را

    چو به دوست عهـد بـندد ز مـیـان پـاکـبازان              چـو عـلی که می تـواند که به سـر بـرد وفا را

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت             مـتـحـیـرم چـه نــامـم شـــه مــلـک لافـتـی را

    به دو چشم خونـفشانم هـله ای نسیم رحمت          کـه ز کـوی او غـبـاری بـه مـن آر، تـوتـیـا را

    به امـیـد آنکـه شایـد بـرسد به خاک پـایـت               چـه پـیـامـهـا سـپـردم هـمه سـوز دل صـبـا را

    چو تویی قضای گردان، به دعای مستمندان              کـه ز جـــان مـا بـگـردان ره آفـت قــضـــا را

    چه زنم چو نای هـر دم ز نوای شوق او دم               کـه لـسـان غـیـب خـوشـتـر بـنوازد این نوا را

    هـمه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی            بـــه پــیــام آشــنـایـــی بـــنــوازد آشـــنـــا را

    ز نـوای مرغ یاحـق بـشـنو کـه در دل شب            غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهـریارا



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 5:0 عصر

    نصایحی از شیخ الفقهاءو العارفین حضرت ایه الله العظمی بهجت :

    برای دین خدا و برای خدا نگران باش و بترس وبا کسی که اورا نمی شناسی همراهی نکن. کامل دور خودت را حفظ کن .

    در خلوتمان با خدا -در تضرعمان و توبه مان -در نمازهایمان و عباداتمان
    خصوصا دعای شریف  (عظم البلاء و برح الخفاء ) را بخوانیم و از خدا بخواهیم صاحب کار را برساند و با او باشیم .حال اگر خداوند حضرت را برساند که رساند والا از کنار حضرت و از رضای او دور نرویم .

    حضرت حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم می شنوندو می دانند که ایشان
    عین الله الناظره و اذنه الواعیه می باشند . جلوتر از ما حرفهای ما را می شنوند بلکه خودمان که حرف میزنیم این صدا از لب تا گوش برسد فاصله دارد حضرت جلوتر از این فاصله دارد حضرت جلوتر از این فاصله حرف خودمان را می شنود . آنوقت آیا ما می توانیم کاری بکنیم که حضرت متوجه نشودو نداند...

      



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 4:20 عصر

    از توصیه های حضرت علی (ع) به فرزند جوانش امام حسن مجتبی (ع):

    پسرم
    1- عذر عذر خواهان را بپذیر.
    2-با دشمن دوستت رفاقت مکن چرا که این کار دشمنی با دوستت به حساب می آید.
    3- هرگز سخن زشت و بیهوده مگو ،ر چه برای خود می خواهی برای دیگران نیز بخواه و هر آنچه برای خویش ناپسند داری برای دیگران نیز ناپسند بدان.
    4-مبادا بر مرکب طمع سوار شوی که تورا بر زمین زند.
    5- هرگز با کسی که همنشینی با او ،دین و اعتقادات مذهبیت را از دستت می گیرد همنشین مشو.
    6- دلت را با ادب و فضیلت پاک کن.
    7- قدر فرصت را بدان پیش از انکه از دستت برود .
    8- حرف هایت همیشه سنجیده و از منابع موثق و مورد اطمینان باشد تا به خواری و شرمندگی دروغ دچار نشوی .
    9- در امانت خیانت مکن گر چه به تو خیانت شده باشد .
    10- به پیمان ها و قراردادهایت پایبند باش که این از علائم جوانمردی است.
    11- در دفاع از حریم خانواده ات کوشا باش.
    12-اگر چیزی را با روی خوش از دوستت دریغ داری بهتر از این است که آن چیز را با اخلاق بد و روی ترش به او بدهی.
    13- اقوام و خویشان خویش را گرامی دار و آنها را زیر بال و پر خویش گیر .
    14- در همه کارها از خدا یاری بخواه و بر او توکل کن که او بهترین و شایسته ترین یاری کنند گان است.

    همیشه موفق باشین



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 4:20 عصر

    سخنی از بزرگان : سه چیز تباهی می آورد: پیمان شکنی ، رها کردن سنت ها و جدا شدن از جماعت.             امام موسی کاظم (ع)

     

    بهترین دستور زندگی آن است که انسان اعتماد به نفس داشته باشد ودر پرتو سعی و تلاش وجدیت به منزلتی برسد.      میکل آنژ

     



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: دوشنبه 85/8/29::: ساعت 4:15 عصر

    احمد دوست من مدتی بود که نگران به نظر می رسید ما با هم خیلی خودمونی بودیم من متوجه رفتارش شده بودم یک روز ازش خواستم تا مشکلش را با من درمیان بگذارد اما او گفت مشکلی ندارم گفتم احمد جان چهره تو نشان می دهد مدتی است درهمی بالاخره پس از یک هفته احمد منو یک طرف کشید و گفت مطلبی است که مدتی فکر منو به خودش مشغول کرده است اما هر چه با خودم کلنجار می روم نمی توانم آن را با دیگری مطرح کنم من اسرار کردم تا این که بالاخره احمد دهان باز کرد گفت فلانی من با همسرم مشکل دارم اما نمی دونم مشکلم را چگونه مطرح کنم آخه از قبیل مشکلات روزمره نیست مشکل من مشکل زناشویی است  همسرم مدتی است از من تمکین نمی کند.

     وقتی فهمیدم مشکل چیست گفتم پسر خوب اگر تو دستور قرآن را خوانده بودی دیگه خودت مشکل را حل می کردی نیاز نبود کار را به اینجا برسانی گفت دستور قرآن چیه ؟

    گفتم :  آیه 34 سوره نساء که دستوری را در سه مرحله اجرایی برای زنان نافرمان بیان کرده است :

    1. "وَالَّـَتِی تَخَافُون‌َ نُشُوزَهُن‌َّ فَعِظُوهُن‌َّ; زنانی را که از طغیان و سرکشی آنها می‌ترسید، موعظه کنید و پند و اندرز دهید." پس با این قبیل زنان‌، قبل از هر چیز باید به وسیلة اندرزها و نصایح دوستانه‌، و نشان دادن نتایج سوءرفتارشان آنها را متوجه و به مسؤولیت‌شان رهنمون کرد.

    2. "وَاهجُرُوهُن‌َّ فِی الْمَضَاجِع‌; در صورتی که اندرزهای شما سودی نداد، در بستر از آنها دوری کنید." و با این وسیله‌، عدم رضایت خود را از رفتار آنها نشان می‌دهیم‌.

    3. "و اضربوهن‌َّ"; مرحله سوم‌، در صورتی است که سرکشی و پشت پا زدن به وظایف و مسؤولیت‌شان از حد بگذرد، و همچنان در راه قانون شکنی با لجاجت و سرسختی گام بردارند، و دیگر راهی جز "شدت عمل‌" باقی نماند، و چاره‌ای جز خشونت نباشد; در این صورت اجازه داده شده تا از طریق "تنبیه بدنی‌" آنها را به انجام وظایفشان وادار کنند،

    آیا فکر کردی چرا قرآن این دستور را به حاکم شرع واگذار نکرده و آن را یک مسئله خانوادگی قرار داده است ؟ یک دلیلش همین حالتی بود که در تو بود مردم معمولا بد می دانند که این مسائل خاص زناشویی  به بیرون درز پیدا کند دستور به گونه ای است که مشکل اخلاقی در خانه حل بشود بدون این که کسی بو ببرد

    اما اگر یک مرد نافرمان شد چطور؟

    اولا این مسئله معمولا برای زنان اتفاق می افتد ثانیا اگر برای مردان اتفاق افتاد دیگر چاره ای نیست باید سراغ حاکم شرع بروند که در آخر توضیح خواهم داد.

    راستی چرا از میان این همه راه قرآن سراغ تنبیه بدنی رفته ؟ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 6:16 عصر

    پرسش : چرا دین اسلام به مردان اجازه داده که بیش از یک زن را اختیار کنند؟

    در پاسخ به این شبهه بگویم که اتفاقا امر کاملا عادلانه است

    یکى از علت هاى تفاوت مرد و زن در برابر قانون تعدد زوجات ، ایجاد فساد و آلودگى از جانب زن در صورت جوازاین قانون براى آنهاست .

    این توضیح لازم است که اصولا حفظ سلامت اجتماع در اسلام ، یک اصل است؛ لذا بسیارى از قوانین اسلام براى نظم بخشیدن به اجتماع و ادارهء جامعه بشرى قرار داده شده تا انسان در سایه این قوانین اجتماعى و حکومتى به سعادت برسد; بنابر این ، اگر فقط همین یک دلیل هم بود،

    مى توانست پاسخى مناسب و کافى براى علت تفاوت مرد و زن در برابر این قانون باشد; اگر چه دلایل دیگرى نیز در این باره مطرح است که به برخى اشاره مى کنیم.

    1. مى دانیم که پاسخ دادن به نیازهاى آدمى با عرضه مناسب ، از سنت هاى فراگیر جهان هستى است و اسلام عرضه مناسب ِتقاضاى جنسى انسان را ارضاى حداقل آن دانسته است تا فردى از آن محروم نشود؛ولى از آنجا که اسلام بر اساس حکمت متعالى خویش و با تدابیرى چون پوشش ، عفاف و حیا، زنان را به گونه اى تربیت مى کند که سبب کاسته شدن میل جنسى آنها مى شود، طبعا وجود چنین میلى در مردان بیش از زنان خواهد بود؛ گذشته از این که وجود ایام عذر زنان به اضافه بخشى از ایام باردارى و شیردهى و مانند آن ، ممنوعیتى ایجاد مى کند که قانون جواز تعدد زوجات براى مردان ، موجب جبران این محدودیت هاى وارده از جهت زنان است ؛ از این روست که در غرب به جهت ممنوعیت این قانون ، فساد و بى بند و بارى رواج یافته و جامعه را به تباهى کشانده است .

    2. یکى دیگر از علل تفاوت مرد و زن در برابر این قانون ، بیشتر بودن جمعیت زنان از مردان است ; پس این قانون ،نقش متعادل کننده جامعه را ایفا

    مى کند; توضیح این که چه بسا ممکن است در بسیارى از جوامع ، تعداد زن و مرد از نظر آمار برابر باشد؛ ولى چون این تقاضا از لحاظ سنى در زنان زودتر احساس مى شود، عملا تعداد متقاضى براى ازدواج میان آنها بیش از مردان خواهدبود؛ به همین جهت در جوامعى که سن ازدواج را بالاتر برده اند، فساد بیشترى رواج دارد؛ گذشته از این ، عمر جنسى مردان طولانى تر از زنان است .

    در جامعه حوادثى وجود دارد که مردان را بیشتر در خطر نابودى قرار مى دهد؛ از این رو، وجود چنین قانونى مى تواند تعادل ایجاد کرده و زمینهء فساد را در سطح جامعه کاهش دهد.

    بنابراین اگر در ادیان پیشین مثل مسیحیت مرد تنها یک زن می توانست بگیرد با رشد عقلانی بشر و تغییر شرایطش قانون نیز باید تکامل پیدا کند و خلأ موجود را پر کنداز همین رو است که اسلام کاملتر شده ادیان دیگراست.

    بعد از جنگ جهانی دوم زنانی که شوهرانشان را در جنگ از دست داده و بی سرپرست شده بودند تظاهرات کرده و از کلیسا خواستند تا نسبت به قانون تک همسری تجدید نظر کند اما کلیسا سخت در مقابل آنان ایستاد نتیجه اش را امروز به عیان مشاهده می کنیم که چگونه به صورت غیر رسمی زنان و مردان با یکدیگر ارتباط نا مشروع برقرار می کنند.

    این مطلب رو هم بخوانید

    برگرفته از وبلاگ حقوق زن



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 6:16 عصر

    عشق

    LOVE



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: جمعه 85/8/26::: ساعت 6:16 عصر

    تضمین غزل سعدی  

    ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی

    حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی

    گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی

    «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

    عهد نابستن از آن بهه که ببندی و نپایی»

     

    مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم

    وین نداند که من از بهر عشق تو زادم

    نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم

    «دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو دادم

    باید اول بتو گفتن که چنین خوب چرایی»

     

    تیر را قوت پرهیز نباشد ز نشانه

    مرغ مسکین چه کند گر نرود از پی دانه

    پای عشاق نتوان بست به افسون و فسانه

    « ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه

    ما کجائیم در این بهر تفکر تو کجایی»

     

    ادامه مطلب...

  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: پنج شنبه 85/8/25::: ساعت 10:0 صبح


    آهسته باز از بغل پله ها گذشت
    در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود
    اما گرفته دور و برش هاله ئی سیاه
    او مرده است و باز پرستار حال ماست
    در زندگی ما همه جا وول میخورد
    هر کنج خانه صحنه ئی از داستان اوست
    در ختم خویش هم بسر کار خویش بود
    بیچاره مادرم
    هر روز میگذشت از این زیر پله ها
    آهسته تا بهم نزند خواب ناز من
    امروز هم گذشت
    در باز و بسته شد
    با پشت خم از این بغل کوچه میرود
    چادر نماز فلفلی انداخته بسر
    کفش چروک خورده و جوراب وصله دار
    او فکر بچه هاست
    هرجا شده هویج هم امروز میخرد
    بیچاره پیرزن ، همه برف است کوچه ها
    او از میان کلفت و نوکر ز شهر خویش
    آمد بجستجوی من و سرنوشت من
    آمد چهار طفل دگر هم بزرگ کرد
    آمد که پیت نفت گرفته بزیر بال
    هر شب در آید از در یک خانه فقیر
    روشن کند چراغ یکی عشق نیمه جان
    او را گذشته ایست ، سزاوار احترام :
    تبریز ما ! بدور نمای قدیم شهر
    در ( باغ بیشه ) خانه مردی است باخدا
    هر صحن و هر سراچه یکی دادگستری است
    اینجا بداد ناله مظلوم میرسند
    اینجا کفیل خرج موکل بود وکیل
    مزد و درآمدش همه صرف رفاه خلق
    در ، باز و سفره ، پهن
    بر سفره اش چه گرسنه ها سیر میشوند
    یک زن مدیر گردش این چرخ و دستگاه
    او مادر من است

     

     


    انصاف میدهم که پدر رادمرد بود
    با آنهمه درآمد سرشارش از حلال
    روزی که مرد ، روزی یکسال خود نداشت
    اما قطارهای پر از زاد آخرت
    وز پی هنوز قافله های دعای خیر
    این مادر از چنان پدری یادگار بود
    تنها نه مادر من و درماندگان خیل
    او یک چراغ روشن ایل و قبیله بود
    خاموش شد دریغ
    نه ، او نمرده ، میشنوم من صدای او
    با بچه ها هنوز سر و کله میزند
    ناهید ، لال شو
    بیژن ، برو کنار
    کفگیر بی صدا
    دارد برای ناخوش خود آش میپزد
    او مرد و در کنار پدر زیر خاک رفت
    اقوامش آمدند پی سر سلامتی
    یک ختم هم گرفته شد و پر بدک نبود
    بسیار تسلیت که بما عرضه داشتند
    لطف شما زیاد
    اما ندای قلب بگوشم همیشه گفت :
    این حرفها برای تو مادر نمیشود .
    پس این که بود ؟
    دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید
    لیوان آب از بغل من کنار زد ،
    در نصفه های شب .
    یک خواب سهمناک و پریدم بحال تب
    نزدیکهای صبح
    او زیر پای من اینجا نشسته بود
    آهسته با خدا ،‌
    راز و نیاز داشت
    نه ، او نمرده است .
    نه او نمرده است که من زنده ام هنوز
    او زنده است در غم و شعر و خیال من
    میراث شاعرانه من هرچه هست از اوست
    کانون مهر و ماه مگر میشود خموش
    آن شیرزن بمیرد ؟ او شهریار زاد
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق
    او با ترانه های محلی که میسرود
    با قصه های دلکش و زیبا که یاد داشت
    از عهد گاهواره که بندش کشید و بست
    اعصاب من بساز و نوا کوک کرده بود
    او شعر و نغمه در دل و جانم بخنده کاشت
    وانگه باشکهای خود آن کشته آب داد
    لرزید و برق زد بمن آن اهتزاز روح
    وز اهتزاز روح گرفتم هوای ناز
    تا ساختم برای خود از عشق عالمی
    او پنجسال کرد پرستاری مریض
    در اشک و خون نشست و پسر را نجات داد
    اما پسر چه کرد برای تو ؟ هیچ ، هیچ
    تنها مریضخانه ، بامید دیگران
    یکروز هم خبر : که بیا او تمام کرد .
    در راه قم بهرچه گذشتم عبوس بود
    پیچید کوه و فحش بمن داد و دور شد
    صحرا همه خطوط کج و کوله و سیاه
    طوماز سرنوشت و خبرهای سهمگین
    دریاچه هم بحال من از دور میگریست
    تنها طواف دور ضریح و یکی نماز
    یک اشک هم بسوره یاسین چکید
    مادر بخاک رفت .
    آنشب پدر بخواب من آمد ، صداش کرد
    او هم جواب داد
    یک دود هم گرفت بدور چراغ ماه
    معلوم شد که مادره از دست رفتنی است
    اما پدر بغرفه باغی نشسته بود
    شاید که جان او بجهان بلند برد
    آنجا که زندگی ،‌ ستم و درد و رنج نیست
    این هم پسر ، که بدرقه اش میکند بگور
    یک قطره اشک ، مزد همه زجرهای او
    اما خلاص میشود از سرنوشت من
    مادر بخواب ، خوش
    منزل مبارکت .
    آینده بود و قصه بیمادری من
    ناگاه ضجه ئی که بهم زد سکوت مرگ
    من میدویدم از وسط قبرها برون
    او بود و سر بناله برآورده از مغاک
    خود را بضعف از پی من باز میکشید
    دیوانه و رمیده ، دویدم بایستگاه
    خود را بهم فشرده خزیدم میان جمع
    ترسان ز پشت شیشه در آخرین نگاه
    باز آن سفیدپوش و همان کوشش و تلاش
    چشمان نیمه باز :
    از من جدا مشو
    میآمدیم و کله من گیج و منگ بود
    انگار جیوه در دل من آب میکنند
    پیچیده صحنه های زمین و زمان بهم
    خاموش و خوفناک همه میگریختند
    میگشت آسمان که بکوبد بمغز من
    دنیا به پیش چشم گنهکار من سیاه
    وز هر شکاف و رخنه ماشین غریو باد
    یک ناله ضعیف هم از پی دوان دوان
    میآمد و بمغز من آهسته میخلید :
    تنها شدی پسر .
    باز آمدم بخانه چه حالی ! نگفتنی
    دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
    پیراهن پلید مرا باز شسته بود
    انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود :
    بردی مرا بخاک کردی و آمدی ؟
    تنها نمیگذارمت ای بینوا پسر
    میخواستم بخنده درآیم ز اشتباه
    اما خیال بود
    ای وای مادرم



  • کلمات کلیدی :
  • محمد نوروزی ::: سه شنبه 85/8/23::: ساعت 7:0 عصر

       1   2      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 16
    بازدید دیروز: 36
    کل بازدید :580461

    >> درباره خودم <<
    ستاره دریایی
    مدیر وبلاگ : محمد نوروزی[155]
    نویسندگان وبلاگ :
    چلچله[35]

    به سراغ من اگر می آیید/ نرم و آهسته بیایید/ که مبادا ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من/ من 23 سال دارم و توی دانشگاه آزاد لاهیجان در حال تحصیل در رشته نرم افزار هستم . توی این وبلاگ مطالبی گلچین شده از وبلاگهای دیگه قرار داده میشه و همچنین حرفهای دلتنگیم رو بعضی وقتها اینجا میذارم

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>دسته بندی یادداشت ها<<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    ستاره دریایی

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<







    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<